پرچنان

ساخت وبلاگ
پرچنان:بازدید از منزل رفتیم. خانه در جای خوبی از تهران واقع شده بود. پدر کودک، درجات علمی بالایی در دانشگاه داشت و مادر نیز تحصیلات خوب و کار مرتبط داشت. اما کودک، کودکی بد زبان که هنگام مواجهه​ با مادر، کٙتهایش را باز میکرد و اصلاح چشم تو چشم را انجام میداد و با نامهربانی( نخواستم اصطلاح نفرت را بک پرچنان...
ما را در سایت پرچنان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : iparchenane بازدید : 179 تاريخ : سه شنبه 30 خرداد 1396 ساعت: 13:46

پرچنان:دوران کودکی ، ما همسایه ای داشتیم، اهل کرمان، از باغداران بزرگ پسته بودند و هر گاه که تهران می امدند و چندین هفته می ماندند، با خود به رسم زمین داران و اربابان یک خدمه هم می آوردند ، ، این کُلفت، تمام دستورات خانم را اجرا میکرد، اما ذهن سهیل جوان که غرق در افکار عدالت خواهی بود، با مشاهده این پرچنان...
ما را در سایت پرچنان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : iparchenane بازدید : 207 تاريخ : سه شنبه 30 خرداد 1396 ساعت: 13:46

پرچنان: چند روزیست که پرچنان را آبدیت نکردم. راستش از بعد از خوانش بیگانه آلبر کامو اتفاق افتاد، زلزله ای در درونم و افکارم و ذهنیتهایم انداخت. در زندگی از شخصیت مسیح خوشم می آید، از تمام ابعاد به او مینگرم. ایمان از جنس خود داشتن، راه خود رفتن، آنچه از نظرش درست بودن، انجام دادن، مهر، مهربانی و... پرچنان...
ما را در سایت پرچنان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : iparchenane بازدید : 181 تاريخ : پنجشنبه 25 خرداد 1396 ساعت: 15:50

پرچنان:اگر در یک بیابان ، یک روستا و واحه ای وجود داشته باشد و در آنجا تنها یک چاه آب باشد، قیمتی ترین و ارزشمند ترین و پر بها ترین چیز آن مکان چه خواهد بود؟ احتمالا جواب،چاه آب باشد.اگر در بیابانی چاه آب باشد، آن چاه آب برای کاروانیان که در گذشته از آن کنار آن می‌گذشتند ، چه بهایی میداشت؟ احتمالا ، پرچنان...
ما را در سایت پرچنان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : iparchenane بازدید : 160 تاريخ : پنجشنبه 25 خرداد 1396 ساعت: 15:50

پرچنان:وارد منزل شدیم، خانه بوی شدید ادرار میداد. پیرزن خود را کشان کشان به درب منزل رسانیده بود و درب را باز کرده بود. از داستان زندگیش تا به امروزش گفت، کاری با داستانش ندارم، محو موهای نقره فام پیرزن شده بودم. سفید سفید، یک دست سفید، یعنی این موی روزی سیاه بوده؟داستان های پیرزن با رشته رشته های س پرچنان...
ما را در سایت پرچنان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : iparchenane بازدید : 183 تاريخ : جمعه 19 خرداد 1396 ساعت: 14:38

پرچنان:چهارشنبه تروریستی تهران به شامگاه خود رسیده بود و از سر کار به سمت خانه می آمدم، کمی وقت اضافه داشتم و ترجیح میدادم، چند تا ایستگاه مترو را پیاده گز کنم. تا به ایستگاه آخر که برسم، بین ماشین های گیر کرده در ترافیک، گرما ، انبوه خبرهای ترور، مرگ، کشتن، داعش و...، چند جا دعوا رخ داد. فضای استرس پرچنان...
ما را در سایت پرچنان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : iparchenane بازدید : 162 تاريخ : جمعه 19 خرداد 1396 ساعت: 14:38

پرچنان:وقتی رمان میخوانم، اگر قلم نویسنده، توانایی اش را داشته باشد، میتواند مرا تا عمق عمیق کتاب ببرد.این رمان که بسیار هم کیفی نوشته شده بود، از آن دست بود.در رمان، خود را جای همه شخصیت ها می‌گذارم و اینکه، اگر جای او بودم چه میکردم.با خودم کلنجار می روم که به کدام شخصیت داستان نزدیک ترم.در رمان م پرچنان...
ما را در سایت پرچنان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : iparchenane بازدید : 169 تاريخ : سه شنبه 16 خرداد 1396 ساعت: 13:37

پرچنان:از پشت تپه در آمدیم و بهترین دید از دماوند را مشاهده کردیم. نشستیم و یکی از دوستان، دماوندیه ملک الشعرا بهار را با این منظره از دماوند خواند.خواستیم عکس بگیریم.از دو زاویه این دو عکس گرفته شد.عکسی که آدم هاش کوچک تر هستند را من گرفتم و بعد با عکس بعدی قیاس کردم.در افق اندیشه ام، گویی ما انسان پرچنان...
ما را در سایت پرچنان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : iparchenane بازدید : 162 تاريخ : دوشنبه 15 خرداد 1396 ساعت: 15:33

پرچنان:گزارش خودکشی یکی از همکاران را میخوانم. " دختر که دلبسته محبوبش شده بود، بعد از طرد شدن توسط او، اقدام به خودکشی کرده و فریاد میزد، من نمی‌خواهم دیگر تنها باشم. جایی بفرستید که تنها نباشم".با خودم فکر میکنم. ازم سوال شد، اگر قدرت جادویی داشتی و می‌توانستی یک چیز را در دنیا تغییر دهی چه بود؟ و پرچنان...
ما را در سایت پرچنان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : iparchenane بازدید : 178 تاريخ : شنبه 13 خرداد 1396 ساعت: 11:37

پرچنان:برای بازدید از منزل، به همراه مامور کلانتری عازم آدرس مورد نظر میشویم. هنگام برگشت به مامور کلانتری میگم: آقا شما خیلی خوش برخوردی و روابط عمومیت قویست، خیلی نظامی نیست. میگوید: چند ماه دیگه باز نشسته میشوم. هیچ گاه از شغلم خوشم نیامد. لابد قسمتم بوده. یکبار ریس کلانتری کشیدم کنار، گفت با لبخ پرچنان...
ما را در سایت پرچنان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : iparchenane بازدید : 172 تاريخ : شنبه 13 خرداد 1396 ساعت: 11:37

پرچنان:مامان، خلاصه ای از برنامه دیروز تلوزیون را بیان کرد و گفت: امروز هم قسمت دومش پخش خواهد شد، داستان خواهران ورزشکاری که توانسته بودند خود را از فقر و بدبختی، به وسیله ورزش، رها کنند.برنامه را دیدم، چیزی از جنس غم بود، غمی دوست داشتنی، غمی از برای دیگری، غم دختری از برای مادری، غم انتظار، انتظا پرچنان...
ما را در سایت پرچنان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : iparchenane بازدید : 175 تاريخ : شنبه 13 خرداد 1396 ساعت: 11:37

پرچنان:و ما به قسمت آخر داستان سفرمان رسیدیم، تازه مسافر بودن برایمان، رویه شده بود،صبح زود بیدار شوی، آب جوش بیاوری، در فلاکس بریزی، یک چاشت اولیه بخوری، وسایل را بار دوچرخه کنی و برکابی در طول رکابیدن، مشاهده کنی، فکر کنی، گاهی بخندی، شوخی کنی ،بحرفی. تا غروب، و بگردی جای خوابی بهتر بیابی و شامار پرچنان...
ما را در سایت پرچنان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : iparchenane بازدید : 180 تاريخ : سه شنبه 9 خرداد 1396 ساعت: 12:02

پرچنان:بعد از بیست روز و هزار کیلومتر سفر، اولین روز کاریم شروع شده، به بازدید از منزل، پرونده اول اقدام میکنیم. مردی قوی هیکل، از خانه بیرون میآید و با صدای بلند و عربده ، فریاد میزند،تا مماس شدن و درگیری فیزیکی جلو میرود ، به کمک اهالی محل، از بحران خارج میشویم، در ماشین گشت می نشینم و فکر میکنم، پرچنان...
ما را در سایت پرچنان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : iparchenane بازدید : 166 تاريخ : سه شنبه 9 خرداد 1396 ساعت: 12:02

پرچنان:دیروز گفتمان کوتاهی پیرامون طبقه متوسط با عزیزی داشتم و اینکه پیرامون طبقه ای که خودم هستم یا فکر میکنم هستم درنگی کردم.یاد دوچرخه و رکاب زنی که در هفته گذشته داشتم، افتادم. این که تو شاید وزنه اجتماعی، شغلی، مالی، ات متوسط و یا بالا باشد و سوار دوچرخه هستی، نزدیک های غروب دنبال مکانی برای ما پرچنان...
ما را در سایت پرچنان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : iparchenane بازدید : 195 تاريخ : سه شنبه 9 خرداد 1396 ساعت: 12:02

چهار سال پیش بود که تحریم کردم و رای ندادم، از دوره قبل ترش و فضای بعد از آن، دیگر انگیزه ای نداشتم، ناامید و حتی بی امید بودم، و اکنون که به چهار سال قبل، و آن ناامیدی وجودی فکر میکنم، باورم نمیشود این حجم از ناامیدی را. چرا که همیشه در دل سیاهی معمولا میتوانستم، سفیدی استخراج کنم، زاویه دیدم را عو پرچنان...
ما را در سایت پرچنان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : iparchenane بازدید : 194 تاريخ : سه شنبه 9 خرداد 1396 ساعت: 12:02

پرچنان:سوار چمبر هستم از اداره به سمت خانه می آیم، از حسینه ارشاد به بالا خیابان قفل است و دوچرخه هم جهت عبور، سخت تر راه پیدا میکند، گاهی پیاده رو، گاهی بیخ جوی بزرگ شریعتی، راه خود باز میکنم و به سمت خانه میروم. مردم در کنار خیابان ایستاده اند و تبلیع نامزد انتخاباتی خود، با حالتی جشن و سرور گون م پرچنان...
ما را در سایت پرچنان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : iparchenane بازدید : 193 تاريخ : سه شنبه 9 خرداد 1396 ساعت: 12:02

پرچنان:بیمارستان بودیم و گوش دفرمه شده کودک جلوی چشمم بود، گزارشی نوشته شد و قاضی حکم داد از پدر مسامحه گر بی خیالش که مدتها دنبالش بودیم گرفته شود. پدری که فکر میکرد فرزندش، مُلک اوست و بدیهی ترین امر ممکن مالکیت بر فرزندش است، اما دیگر در دستانش نبود. دیگر، سرپرستش نبود، لیاقتی نداشت و از آن سلب ش پرچنان...
ما را در سایت پرچنان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : iparchenane بازدید : 180 تاريخ : سه شنبه 9 خرداد 1396 ساعت: 12:02

پرچنان:سوار چمبر هستم و از جلوی حسینه ارشاد ترافیک بسیار سنگین، جشن پیروزی شیخ حسن، راه را بر سوار ها بسته. اما مرا چه غم که چمبری دارم که از هر کجا که اراده کنم، خواهد رفت. صدای بوق ، بوق ماشینها واقعا چه لذتی می‌تواند به آدمی بدهد؟ در چهره ماشین سوارها، شادی منعکس نیست. در غول ترافیک گیر کرده اند پرچنان...
ما را در سایت پرچنان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : iparchenane بازدید : 197 تاريخ : سه شنبه 9 خرداد 1396 ساعت: 12:02

پرچنان:بچه ای بس شیرین زبان است، با پدرش که هنوز درگیر مشکلات خود و بیجا و مکان است صحبت میکنم، فعلا تا به سامان رسیدن وضعیتش، کودک در بهزیستی بماند. مادر کودک، آدم بهنجاری نیست و پدر از او جدا شده، از پدر کودک می‌خواهم با او‌صحبت کند ، تا با تلخی و گریه و بدی از او جدا نشود و نگاه کودک به ما از زاو پرچنان...
ما را در سایت پرچنان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : iparchenane بازدید : 162 تاريخ : سه شنبه 9 خرداد 1396 ساعت: 12:02

پرچنان:پنجشنبه و جمعه قبل از رمضان، یک پیمایش و دشت نوردی از ابتدا تا انتهای دشت لار داشتیم. دشت همچون سالهای گذشته پر از جمعیت و ماشین و رمه نبود. و گویی بعد از سالها، اکنون فقط از پانزده خرداد تا پانزده شهریور اجازه ورود میدهند. گویا سازمان محیط زیست به آن اقتداری که باید می داشت، رسیده است. از خا پرچنان...
ما را در سایت پرچنان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : iparchenane بازدید : 186 تاريخ : سه شنبه 9 خرداد 1396 ساعت: 12:02